شهید آیت الله مدنی درکلام مقام معظم رهبری
شهید آیت الله مدنی درکلام مقام معظم رهبری
شهید آیت الله مدنی درکلام مقام معظم رهبری
مرحوم شهید مدنی نمونه برجسته ای از یک روحانی فعال و حایز جهات گوناگون هستند. چون روحانیت را برخلاف مشاغل و هیئت های دیگری که درجامعه وجود دارد، نمی شود دریک بعد خلاصه کرد و مثلا بگوییم که یک روحانی یعنی کسی که فقط امور مربوط به امر دین را وارد است، یا روحانی یعنی کسی که فقط مشغول تبلیغ دین است، یا روحانی یعنی آن کسی که فقط در ارتباط با مردم است و یا روحانی یعنی کسی که به امور دینی و مسائل روحی و خودسازی خیلی توجه می کند. اینها هرکدام به تنهایی معنای روحانی مطلوب نیست. روحانیت دارای همه این جوانب است و یکی روحانی خوب و روحانی واقعی آن کسی است که انسان بتواند درهمه این جوانب یا عمده این جوانب، دراو یک حرکت و فعالیتی مشاهده کند.
ایشان حقیقتا مصداق بارزی از یک روحانی کامل بود. اولا ایشان ملا بود، عالم بود، فقیه بود، درقم و نجف تحصیلات عالیه فقه و اصول و همچنین معقول کرده بود. مرد عالمی بود که آگاهانه و از روی معرفت عمل می کرد. خاصیت علم در انسان همین است که حرکات و سکنات او عالمانه است و این خصوصیت در ایشان بود، در روایات داریم که «عالم ناطق مستعمل علمه» اهل بیان و تبیین بود. ایشان می توانست با اقشار مختلف و با مخاطب جوان کاملاً ارتباط برقرار کند.
من در اوایل یا اواسط امامت جمعه ایشان در تبریز، رفتم و دیدم آن چنان با جوان های کم سال 20، 21ساله گرم و صمیمی است که واقعا مثل اینکه آنها با پدرشان یا برادر بزرگ تر شان حرف می زنند. آن هیمنه علمی، در رابطه ایشان با جوان اصلا محسوس بود. با جوانان این چنین بود، با عامه مردم و قشرهای خیلی عمومی مردم نیز چنین بود.
در یکی از دفعاتی که سوسنگرد آزاد شده بود- بعد البته مجدداً اشغال شد- بنده در اهواز بودم و می خواستم به سوسنگرد بروم، لباس نظامی تنم بود. دراین بین دیدم که آقای مدنی از تهران به دنبال ما به اهواز آمده اند. گفتند: کجا می روید؟ گفتم: می رویم سوسنگرد، گفتند: من هم می آیم، ایشان را هم بردیم، در آنجا ظهر نماز خواندیم و من قدری با مردم صحبت کردم. طبعا من فارسی حرف می زدم و نمی توانستم از حفظ عربی نطق کنم، به خصوص با لهجه بومی و مردمی. ایشان گفتند:«من با مردم حرف می زنم.» و منتظر نشدند. بعد از اینکه من صحبت کردم، جمعیت مسجد تقریباً متفرق شد. ایشان رفتند توی مردم و یک وقت دیدیم جماعت عظیمی از زن و مرد را دور خودشان جمع کرده اند و با لهجه حرف می زنند. یک سخنرانی حسابی گرم که مردم را به هیجان آورد. خاطره ای که من مکرر نقل می کنم در همان جماعت آنجا بود که مردم یک زنی را نشان دادند و گفتند این، هفت هشت تا از مهاجمین عراقی را با چوب کشته است.
یعنی حرف آقای مدنی و آن شور و هیجانی که ایجاد کرده بود، همه را به شور و هیجان آورد. این چنین می توانست با آن قشر مردم ارتباط برقرار کند.
دراولین سمینار ائمه جمعه که ما در قم تشکیل دادیم همه علمای ائمه جمعه سراسر کشور و علمای بزرگ و همه شهدای معروف همه درآنجا بودند. چند نفر از علمای سنی و شیعه سخنرانی کردند و بعد آقای مدنی در کنجی ایستاد. من یادم نمی رود آن منظره که ایشان شروع کردند به صحبت کردن واشک از چشمانشان می چکید. در روایات داریم که حضرت دعا می خواندند اشک مثل قطراتی که از لب مشک جاری می شود، مشکی را که می بندند، همین طور مرتب چک چک می کند. من در چهره آقای مدنی دیدم که این جریان اشک از دو چشم ایشان روی محاسن شریفش سرازیر بود، همین طور جاری بود و حرف می زد. آن روز ایشان تمام مجلس را منقلب کرد و ارتباط داد.
ایشان دارای دید سیاسی و نسبت به مسائل کشور آگاه و اهل علم و اقدام بودند. مطلقاً دچار وحشت نمی شدند. مردی شجاع، صریح و آماده خطر پذیری بودند. ایشان زمانی هم که درنجف بودند، شجاعتشان را ثابت کردند، یعنی ایستادند و صریحاً مرجعیت یا اعلمیت امام رابیان و تصریح کردند. خیلی ها در آنجا بودند که قلباً به این موضوع معتقد بودند، اما حاضر نبودند. اعلام کنند؛ ایشان از معدود افرادی بود که به مرجعیت و اعلمیت امام شهادت داد. ما آن وقت در مشهد بودیم و خبرش از نجف به مشهد رسید و چقدر در قشرهای اهل علم و اهل معرفت تاثیر گذاشت که شخصی مثل آقای مدنی چنین ترویجی از امام کرده بود.
ایشان هم درآنجا با این اعلام صریح شجاعت نشان دادند و هم وقتی که به ایران آمدند، درمقابل دستگاه شجاعت نشان دادند. بالاتر از همه در تبریز، دراوایل رفتن ایشان، در آن فتنه موسوم به فتنه خلق مسلمان که آمیخته نفاق آمیزی از احساسات قومی و ضد اسلامی و در واقع مخالف نظام جمهوری اسلامی بود، چنین جریانی را درست کرده بودند و از نقاط مختلف، مردم را برای ایجاد آشوب و فتنه به تبریز ریختند و این مرد، مثل کوه ایستاد و حتی جانش در خطر افتاد و در آن جمعیت و درآن میدان نزدیک بود ایشان را به شهادت برسانند. بعد جوان های حزب اللهی و مردم مؤمن تبریز خودشان آمدند و غائله را ختم کردند. اگر ایستادگی ایشان نبود،معلوم نبود چه می شد.
ما آن روزها در شورای انقلاب بودیم و لحظه به لحظه مسائل تبریز را دنبال می کردیم و درجریان بودیم.
افراد می رفتند و می آمدند و با علما و با مردم تماس می گرفتند. نقش آقای مدنی درآن قضایا حقیقتاً مؤثر و تعیین کننده بود. این هم شجاعت و ورود ایشان در میدان سیاسی.
به نظر من بالاتر از همه ابعاد و پشتوانه همه این ابعاد، خودسازی و کاری بود که ایشان با خود و با دل خود کرده بود. انسان تا خودش را درمعرض نصح الهی قرار ندهد، به آن بهجت روحی، به آن معنویت نائل نمی شود؛ آن فتوح لازم را پیدا نمی کند تا بتواند درهمه این میدان ها چنین با اخلاص وارد شود. اخلاص ایشان پشتوانه این حرف ها بود و آن اخلاص نتیجه کاری بود که با خود کرده بود. انسان پیش از آنکه روی دیگران کار کند، اول بایستی روی خودش کارکند و نفسش را مقهور عقل و ایمان خود کند تا نفس نتواند سرکشی کند، نتواند هواهای خود را بر اعمال و رفتار و افکار انسان حاکم و غالب کند.
البته تبریز دربین شهدای محراب این امتیاز را تبریز دارد که دو شهید محراب دارد، یعنی واقعاً مرحوم آیت الله قاضی «رضوان الله علیه» را هم فراموش نکنیم و از یاد نبریم. او مردی بزرگ، روشن فکر، اهل قلم و اهل مبارزه بود و ایشان هم بایستی همیشه در یادها زنده بماند. او اولین کسی بود که این جور در تبریز، در موضوع منبر انقلاب ایستاد و حقیقتا کاری را که باید بکند، با آقای قاضی هم خیلی مقابله و معارضه شده بود. بنده قبل از انقلاب تبریز رفته بودم و می دانستم که اوضاع تبریز چگونه است. آقای قاضی هم خیلی رنج کشیدند. شهید اول محراب آقای قاضی است در تبریز و شهید دوم هم آقای مدنی است. هر کدام واقعاً برجستگی هایی دارند. البته شهید مدنی به نظر من جزو آن چهره های روحانی است که نظیرش را خیلی کم می توان دید، یعنی همه این ابعاد گوناگون دراین مرد بزرگ بود.
ان شاء الله خداوند به همه کمک کند، واقعا شهادت حق ایشان بود و این جایگاه مهم الهی، پاداش خدا برای این مرد بود. حیف بود که او در بستر بمیرد. خدای متعال تفضل کند و بلکه با عدم قابلیتمان، راه شهادت را برای ما هم ان شاءالله مقدر کند.
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای 20/6/1382
منبع:http://www.farsnews.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb
ایشان حقیقتا مصداق بارزی از یک روحانی کامل بود. اولا ایشان ملا بود، عالم بود، فقیه بود، درقم و نجف تحصیلات عالیه فقه و اصول و همچنین معقول کرده بود. مرد عالمی بود که آگاهانه و از روی معرفت عمل می کرد. خاصیت علم در انسان همین است که حرکات و سکنات او عالمانه است و این خصوصیت در ایشان بود، در روایات داریم که «عالم ناطق مستعمل علمه» اهل بیان و تبیین بود. ایشان می توانست با اقشار مختلف و با مخاطب جوان کاملاً ارتباط برقرار کند.
من در اوایل یا اواسط امامت جمعه ایشان در تبریز، رفتم و دیدم آن چنان با جوان های کم سال 20، 21ساله گرم و صمیمی است که واقعا مثل اینکه آنها با پدرشان یا برادر بزرگ تر شان حرف می زنند. آن هیمنه علمی، در رابطه ایشان با جوان اصلا محسوس بود. با جوانان این چنین بود، با عامه مردم و قشرهای خیلی عمومی مردم نیز چنین بود.
در یکی از دفعاتی که سوسنگرد آزاد شده بود- بعد البته مجدداً اشغال شد- بنده در اهواز بودم و می خواستم به سوسنگرد بروم، لباس نظامی تنم بود. دراین بین دیدم که آقای مدنی از تهران به دنبال ما به اهواز آمده اند. گفتند: کجا می روید؟ گفتم: می رویم سوسنگرد، گفتند: من هم می آیم، ایشان را هم بردیم، در آنجا ظهر نماز خواندیم و من قدری با مردم صحبت کردم. طبعا من فارسی حرف می زدم و نمی توانستم از حفظ عربی نطق کنم، به خصوص با لهجه بومی و مردمی. ایشان گفتند:«من با مردم حرف می زنم.» و منتظر نشدند. بعد از اینکه من صحبت کردم، جمعیت مسجد تقریباً متفرق شد. ایشان رفتند توی مردم و یک وقت دیدیم جماعت عظیمی از زن و مرد را دور خودشان جمع کرده اند و با لهجه حرف می زنند. یک سخنرانی حسابی گرم که مردم را به هیجان آورد. خاطره ای که من مکرر نقل می کنم در همان جماعت آنجا بود که مردم یک زنی را نشان دادند و گفتند این، هفت هشت تا از مهاجمین عراقی را با چوب کشته است.
یعنی حرف آقای مدنی و آن شور و هیجانی که ایجاد کرده بود، همه را به شور و هیجان آورد. این چنین می توانست با آن قشر مردم ارتباط برقرار کند.
دراولین سمینار ائمه جمعه که ما در قم تشکیل دادیم همه علمای ائمه جمعه سراسر کشور و علمای بزرگ و همه شهدای معروف همه درآنجا بودند. چند نفر از علمای سنی و شیعه سخنرانی کردند و بعد آقای مدنی در کنجی ایستاد. من یادم نمی رود آن منظره که ایشان شروع کردند به صحبت کردن واشک از چشمانشان می چکید. در روایات داریم که حضرت دعا می خواندند اشک مثل قطراتی که از لب مشک جاری می شود، مشکی را که می بندند، همین طور مرتب چک چک می کند. من در چهره آقای مدنی دیدم که این جریان اشک از دو چشم ایشان روی محاسن شریفش سرازیر بود، همین طور جاری بود و حرف می زد. آن روز ایشان تمام مجلس را منقلب کرد و ارتباط داد.
ایشان دارای دید سیاسی و نسبت به مسائل کشور آگاه و اهل علم و اقدام بودند. مطلقاً دچار وحشت نمی شدند. مردی شجاع، صریح و آماده خطر پذیری بودند. ایشان زمانی هم که درنجف بودند، شجاعتشان را ثابت کردند، یعنی ایستادند و صریحاً مرجعیت یا اعلمیت امام رابیان و تصریح کردند. خیلی ها در آنجا بودند که قلباً به این موضوع معتقد بودند، اما حاضر نبودند. اعلام کنند؛ ایشان از معدود افرادی بود که به مرجعیت و اعلمیت امام شهادت داد. ما آن وقت در مشهد بودیم و خبرش از نجف به مشهد رسید و چقدر در قشرهای اهل علم و اهل معرفت تاثیر گذاشت که شخصی مثل آقای مدنی چنین ترویجی از امام کرده بود.
ایشان هم درآنجا با این اعلام صریح شجاعت نشان دادند و هم وقتی که به ایران آمدند، درمقابل دستگاه شجاعت نشان دادند. بالاتر از همه در تبریز، دراوایل رفتن ایشان، در آن فتنه موسوم به فتنه خلق مسلمان که آمیخته نفاق آمیزی از احساسات قومی و ضد اسلامی و در واقع مخالف نظام جمهوری اسلامی بود، چنین جریانی را درست کرده بودند و از نقاط مختلف، مردم را برای ایجاد آشوب و فتنه به تبریز ریختند و این مرد، مثل کوه ایستاد و حتی جانش در خطر افتاد و در آن جمعیت و درآن میدان نزدیک بود ایشان را به شهادت برسانند. بعد جوان های حزب اللهی و مردم مؤمن تبریز خودشان آمدند و غائله را ختم کردند. اگر ایستادگی ایشان نبود،معلوم نبود چه می شد.
ما آن روزها در شورای انقلاب بودیم و لحظه به لحظه مسائل تبریز را دنبال می کردیم و درجریان بودیم.
افراد می رفتند و می آمدند و با علما و با مردم تماس می گرفتند. نقش آقای مدنی درآن قضایا حقیقتاً مؤثر و تعیین کننده بود. این هم شجاعت و ورود ایشان در میدان سیاسی.
به نظر من بالاتر از همه ابعاد و پشتوانه همه این ابعاد، خودسازی و کاری بود که ایشان با خود و با دل خود کرده بود. انسان تا خودش را درمعرض نصح الهی قرار ندهد، به آن بهجت روحی، به آن معنویت نائل نمی شود؛ آن فتوح لازم را پیدا نمی کند تا بتواند درهمه این میدان ها چنین با اخلاص وارد شود. اخلاص ایشان پشتوانه این حرف ها بود و آن اخلاص نتیجه کاری بود که با خود کرده بود. انسان پیش از آنکه روی دیگران کار کند، اول بایستی روی خودش کارکند و نفسش را مقهور عقل و ایمان خود کند تا نفس نتواند سرکشی کند، نتواند هواهای خود را بر اعمال و رفتار و افکار انسان حاکم و غالب کند.
البته تبریز دربین شهدای محراب این امتیاز را تبریز دارد که دو شهید محراب دارد، یعنی واقعاً مرحوم آیت الله قاضی «رضوان الله علیه» را هم فراموش نکنیم و از یاد نبریم. او مردی بزرگ، روشن فکر، اهل قلم و اهل مبارزه بود و ایشان هم بایستی همیشه در یادها زنده بماند. او اولین کسی بود که این جور در تبریز، در موضوع منبر انقلاب ایستاد و حقیقتا کاری را که باید بکند، با آقای قاضی هم خیلی مقابله و معارضه شده بود. بنده قبل از انقلاب تبریز رفته بودم و می دانستم که اوضاع تبریز چگونه است. آقای قاضی هم خیلی رنج کشیدند. شهید اول محراب آقای قاضی است در تبریز و شهید دوم هم آقای مدنی است. هر کدام واقعاً برجستگی هایی دارند. البته شهید مدنی به نظر من جزو آن چهره های روحانی است که نظیرش را خیلی کم می توان دید، یعنی همه این ابعاد گوناگون دراین مرد بزرگ بود.
ان شاء الله خداوند به همه کمک کند، واقعا شهادت حق ایشان بود و این جایگاه مهم الهی، پاداش خدا برای این مرد بود. حیف بود که او در بستر بمیرد. خدای متعال تفضل کند و بلکه با عدم قابلیتمان، راه شهادت را برای ما هم ان شاءالله مقدر کند.
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای 20/6/1382
منبع:http://www.farsnews.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}